You must love me... P11
هرماینی ویو
دراکو: چطور جرات می کنی؟
هرماینی: تو چطور جرات می کنیییییی هااااااا!
دراکو: حالا چتهههههه همه آرزوشونه من ببوسمشون
هرماینی: آقا رو نگاه کننننن....... منو بوسیده بعدش طلب کارم هست!
دراکو: (زمزمه) حالا خوبه عشق دوطرفه ست.....
هرماینی: چیزی گفتی؟
دراکو: ها..... نه چیزی نگفتم.....
هرماینی: ببین اگه تنها یک بار دیگه ببین.......
وسط حرفم بودم که یهو بلندم کرد و نشست و منو روی پاهاش گذاشت و دستشو هم دور کمرم حلقه کرد و دم گوشم گفت
دراکو: می دونی دارلینگ..... وقتی عصبانی میشی نمی تونم جلوی خودمو بگیرم......
نفسمو عصبانی بیرون دادم و دستشو باز کردم و سریع پاشدم و کتاب حال بهم زنشو پرت کردم تو صورتش و سریع از اونجا دور شدم.
روز بعد
از الان دوباره کلاسامون به روال قبل برمی گشت و حدود یک ربع دیگه ما کلاس معجون سازی داشتیم و من هم معجونی که دهنم سرویس شد بسازمش رو برداشته بودم و راه میرفتم و به کلاس رسیدم که هری و رون اومدن پیشم.
رون: هرماینی!
هری: هرماینی دیروز چرا نبودی! در ضمن ما دنبال مواد گشتیم اما درست پیداشون نکردیم.
رون: پس ما میگیم باهم این معجون رو ساختیم باشه؟
هرماینی: خب.... باشه بچه ها اما دفعه ی بعدی من دیگه کمکتون نمی کنم و این فقط برای اینه که تلاش کردید و پیدا نکردید خب؟
رون: اوکی
دقت که کردم تقریبا به جز دو سه تا از بچه ها هیچکس دیگه ای معجون رو درست نکرده بود و اکثرا الکی یه چیزی قاطی کرده بودند و آورده بودند...... واااییییی حواسم نبود اسنیپ گفته بود منو دراکو با هم کار کنیم......
هرماینی: اهم...... بچه ها یه مشکلی هست.....
هری: چیشده؟
رون: گشنته؟
هرماینی: نه بابا فقط...... اسنیپ گفته بود من با دراکو کار کنم......
رون: شت....
هری: خب..... بهش میگیم ما باهم این کارو کردیم.....
هرماینی: آخه چه جور......
که یهو اسنیپ با عبای بلندش اومد تو کلاس.
یک ساعت بعد
تقریبا کلاس تموم شده بود و من خوشحال بودم که تا الان اسنیپ معجونو ازمون نخواسته که همون لحظه گفت
اسنیپ: خب بچه ها....لطفا معجون هایی که برای جلسه ی پیش بود رو روی میزاتون بزارید.
همهمه ای بین بچه ها شروع شد که اسنیپ دونه دونه از بچه ها می پرسید که معجونشون رو بیارن و بچه ها هم بهونه تحویل می دادند تا اسنیپ اسم هری رو صدا زد
اسنیپ: آقای پاتر و آقای ویزلی..... معجون شما به چه دلیلی نیست؟
هری: راستش پروفس.....
اسنیپ: اگه قراره که از اون بهونه های مسخرتون بیارید بهتره وقت کلاس رو نگیرید و خودتون اعتراف کنید!
(بچه ها لحن اسنیپ از کم هی بیشتر و بلند تر میشه خودتون می دونید دیگه)
که رون سریع معجون منو از سر میز قاپید و جلوی میز خودشون افتاد و سریع هم گفت
رون: اینجاست پروفسور
اسنیپ: پس حتما خودتون اینو درست کردید..... پس می تونید اینجا برامون توضیح بدید؟
هری: راستش ما با کمک هرماینی و دراکو این معجون رو درست کردیم......
اسنیپ: دقیقا به چه دلیل با گروه دیگه ای همکاری کردید؟
هرماینی: راستش پروفسور ما دنبال یه گیاه بودیم و هردومون هم بهش نیاز داشتیم و فقط یک دونه از اون گیاه بود و نمی تونستیم هم نصفش کنیم چون معجون خراب میشد برای همین تصمیم گرفتیم باهم معجون رو بسازیم.
دراکو: درسته..... بعضی مواد رو ما داشتیم و اون ها هم یک سری مواد رو داشتند.
اسنیپ: درسته..... تعداد این گیاه خیلی کمه..... مشکلی نیست معجون کامل و درسته رنگش از اینجا پیداست پس می تونید مرخص بشید.
واقعا خیلی خوشحال بودم که بلاخره تونستیم یه کاریش بکنیم.
لایک و کامنت یادت نره🌷🌷🌷❤️❤️❤️❤️
دراکو: چطور جرات می کنی؟
هرماینی: تو چطور جرات می کنیییییی هااااااا!
دراکو: حالا چتهههههه همه آرزوشونه من ببوسمشون
هرماینی: آقا رو نگاه کننننن....... منو بوسیده بعدش طلب کارم هست!
دراکو: (زمزمه) حالا خوبه عشق دوطرفه ست.....
هرماینی: چیزی گفتی؟
دراکو: ها..... نه چیزی نگفتم.....
هرماینی: ببین اگه تنها یک بار دیگه ببین.......
وسط حرفم بودم که یهو بلندم کرد و نشست و منو روی پاهاش گذاشت و دستشو هم دور کمرم حلقه کرد و دم گوشم گفت
دراکو: می دونی دارلینگ..... وقتی عصبانی میشی نمی تونم جلوی خودمو بگیرم......
نفسمو عصبانی بیرون دادم و دستشو باز کردم و سریع پاشدم و کتاب حال بهم زنشو پرت کردم تو صورتش و سریع از اونجا دور شدم.
روز بعد
از الان دوباره کلاسامون به روال قبل برمی گشت و حدود یک ربع دیگه ما کلاس معجون سازی داشتیم و من هم معجونی که دهنم سرویس شد بسازمش رو برداشته بودم و راه میرفتم و به کلاس رسیدم که هری و رون اومدن پیشم.
رون: هرماینی!
هری: هرماینی دیروز چرا نبودی! در ضمن ما دنبال مواد گشتیم اما درست پیداشون نکردیم.
رون: پس ما میگیم باهم این معجون رو ساختیم باشه؟
هرماینی: خب.... باشه بچه ها اما دفعه ی بعدی من دیگه کمکتون نمی کنم و این فقط برای اینه که تلاش کردید و پیدا نکردید خب؟
رون: اوکی
دقت که کردم تقریبا به جز دو سه تا از بچه ها هیچکس دیگه ای معجون رو درست نکرده بود و اکثرا الکی یه چیزی قاطی کرده بودند و آورده بودند...... واااییییی حواسم نبود اسنیپ گفته بود منو دراکو با هم کار کنیم......
هرماینی: اهم...... بچه ها یه مشکلی هست.....
هری: چیشده؟
رون: گشنته؟
هرماینی: نه بابا فقط...... اسنیپ گفته بود من با دراکو کار کنم......
رون: شت....
هری: خب..... بهش میگیم ما باهم این کارو کردیم.....
هرماینی: آخه چه جور......
که یهو اسنیپ با عبای بلندش اومد تو کلاس.
یک ساعت بعد
تقریبا کلاس تموم شده بود و من خوشحال بودم که تا الان اسنیپ معجونو ازمون نخواسته که همون لحظه گفت
اسنیپ: خب بچه ها....لطفا معجون هایی که برای جلسه ی پیش بود رو روی میزاتون بزارید.
همهمه ای بین بچه ها شروع شد که اسنیپ دونه دونه از بچه ها می پرسید که معجونشون رو بیارن و بچه ها هم بهونه تحویل می دادند تا اسنیپ اسم هری رو صدا زد
اسنیپ: آقای پاتر و آقای ویزلی..... معجون شما به چه دلیلی نیست؟
هری: راستش پروفس.....
اسنیپ: اگه قراره که از اون بهونه های مسخرتون بیارید بهتره وقت کلاس رو نگیرید و خودتون اعتراف کنید!
(بچه ها لحن اسنیپ از کم هی بیشتر و بلند تر میشه خودتون می دونید دیگه)
که رون سریع معجون منو از سر میز قاپید و جلوی میز خودشون افتاد و سریع هم گفت
رون: اینجاست پروفسور
اسنیپ: پس حتما خودتون اینو درست کردید..... پس می تونید اینجا برامون توضیح بدید؟
هری: راستش ما با کمک هرماینی و دراکو این معجون رو درست کردیم......
اسنیپ: دقیقا به چه دلیل با گروه دیگه ای همکاری کردید؟
هرماینی: راستش پروفسور ما دنبال یه گیاه بودیم و هردومون هم بهش نیاز داشتیم و فقط یک دونه از اون گیاه بود و نمی تونستیم هم نصفش کنیم چون معجون خراب میشد برای همین تصمیم گرفتیم باهم معجون رو بسازیم.
دراکو: درسته..... بعضی مواد رو ما داشتیم و اون ها هم یک سری مواد رو داشتند.
اسنیپ: درسته..... تعداد این گیاه خیلی کمه..... مشکلی نیست معجون کامل و درسته رنگش از اینجا پیداست پس می تونید مرخص بشید.
واقعا خیلی خوشحال بودم که بلاخره تونستیم یه کاریش بکنیم.
لایک و کامنت یادت نره🌷🌷🌷❤️❤️❤️❤️
- ۳۴۷
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط